مرحوم دشتي (مترجم نهج البلاغه ) وقتي كتاب المعجم المفهرس لالفاظ النهج البلاغه را نوشتند خدمت آيت الله مرعشي نجفي رسيدند و درضمن هديه يك  جلد از اين كتاب به ايشان عرض كردند كه ما براي چاپ اين كتاب با مشكلاتي مواجه شده‌ايم شما دعا بفرماييد مشكلات ما حل و قرض‌ها پرداخت شود آيت الله مرعشي نجفي خيلي جدي به ايشان فرمودند شما ناراحت اين مشكلات نباشيد علي مرد است خودشان مشكلات را حل مي‌كنند بعد فرمودند داستانش ( علي مرد است ) را شنيده‌اي؟ آقاي دشتي فرمودند : نه

گفت: پس بنشين تا برايت تعريف كنم

در اصفهان مرد فقيري بود كه به خاطر فقر شديد تصميم گرفت به همراه خانواده كاري براي امرار معاش ترتيب دهد تا شايد از اين وضعيت نجات پيدا كنند. تصميم گرفتند بخشي از خانه را بكنند و تغييراتي در آن انجام دهند و مرغ و خروسي در آن پرورش دهند هنگامي كه اتاق را ميكندند كوزه‌اي پيدا كردند، كوزه را برداشتند و با تعجب ديدند درون آن يك الماس بزرگ است. مرد به همسرش گفت : خداوند نظر رحمت به ما كرده و به لطف او ديگر مشكلات حل خواهد شد. قيمت اين الماس آنقدر زياد است كه تا چند نسل بعد از ما هم اگر از پول آن استفاده كند تمام نخواهد شد. مرد با خوشحالي به بازار طلا فروش‌هاي اصفهان رفت تا الماس را بفروشد اما طلافروش‌ها به او گفتند:

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید